تمثال بندگی
کنار پنجره نشسته ام وبه آفتاب که غروب را صلاح وقت خویش می داند می نگرم…
روزی دیگر از عمر گذشت و خورشید یک روز دیگر را به اوج رسید ورفت.
خوشا به حال خورشید،هر روز به اوج رسیدن را تجربه می کند.هر روز می تابد.هر روز نور می دهد.هر روز مفید است.هر روز…. درخشش وصف ناپذیراست.
خوشابه حالش که متعلَق دارد.هر روز عده ای زیاددر انتظارند.انتظار آمدن خورشید… خوشا به حال خورشید چقدر منتظر دارد… چقدر ها هستند که خورشید را دوست دارند.
به نظرم خورشید در غروب هم به اوج است.چون عده ای غروبش را هم منتظر هستند.هوای دلنشین … سرخی شفق… رقص نورش لابه لای ابرها…..
آری ای خورشید امروز من
تو هر روز در اوج هستی .تو حتی در غروب هم در اوج هستی.واین نشان از بی نشانی تو نیست.توبی نشان نیستی.نشانی ات به سمت خداست….
واین اوج ازآن خداست.
باز هم خوشابه حالت ای خورشید،زیرا تو،مسخر خدایی….
واین یعنی اوج.
به امید بندگی بی دریغ